English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2385 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wherewithal U چیزی که بوسیله ان عملی قابل اجراست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
alternative U آنچه به جای چیز دیگر قابل اجراست
alternatives U آنچه به جای چیز دیگر قابل اجراست
activities U بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
activity U بیشترین تعداد کارهایی که در یک سیستم چند منظوره قابل اجراست
chapter U بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
chapters U بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
expanded memory system U دریک IBM PC استانداردی که حافظه اضافی که بیشتر از حد کیلو بایت است از حافظه معمولی را معرفی میکند. این حافظه فقط توسط برنامههای مخصوص نوشته شده قابل اجراست و نیز مراجعه شود به LIM
com file U در سیستم عاملهای PC مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان کننده این است که فایل حاوی کد ماشین است به صورت دودویی وتوسط سیستم عامل قابل اجراست
EXE file U در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
water fast U غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
signifiable U قابل نمایش بوسیله علامت یارمز
to buy something at an auction U چیزی را در [بوسیله] حراجی خریدن
rainwash U شستشوی چیزی بوسیله باران
photosensitize U بوسیله نور به چیزی حساسیت دادن
towline U طناب یا ریسمانی که بوسیله ان چیزی را می کشند
instruction U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
instructions U کلمهای در زبان برنامه نویسی که قابل فهم برای کامپیوتر است تا عملی را انجام دهد
lugged U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
fescue U چوب کوچکی که بوسیله ان اموزگار چیزی را به شاگردنشان میدهد
lugging U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lugs U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
lug U اویزه دسته یاهرچیزی که بوسیله ان چیزی را حمل یابیاویزند
heuristic reason U دلیلی که بوسیله ان کسی چیزی رابرای خودثابت کندیاپیش خودبفهمد
dragrope U طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
cast pearls before swine <idiom> U از بین بردن چیزی ارزشمندی بوسیله کسی که قدرش را نمی داند
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
to rule something out U چیزی را غیر قابل دانستن
to exclude something [as something] U چیزی را غیر قابل دانستن
scalar U توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
hereditaments U هر چیزی که قابل ارث گذاشتن باشد مال موروثی میراث
I'll take a leap of faith. U من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
IF statement U عبارت زبان برنامه نویسی سطح بالا به معنای اینکه IF چیزی قابل انجام نیست
dependent U غیر استاندارد یا چیزی که روی سخت افزار یا نرم افزار تولید کننده دیگر بدون متغیر قابل استفاده نیست
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
recoverable item U وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
friendly front end U طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
archival quality U مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
utilitarian [useful] <adj.> U عملی
practicals U عملی
executable <adj.> U عملی
useful <adj.> U عملی
suitable <adj.> U عملی
practicable <adj.> U عملی
feasible <adj.> U عملی
makeable <adj.> U عملی
makable [spv. makeable] <adj.> U عملی
operational U عملی
doable <adj.> U عملی
contrivable <adj.> U عملی
pragmatic U عملی
manageable <adj.> U عملی
possible [doable, feasible] <adj.> U عملی
purposive <adj.> U عملی
purposeful <adj.> U عملی
purpose-built <adj.> U عملی
proper <adj.> U عملی
functional <adj.> U عملی
convenient <adj.> U عملی
appropriate [for an occasion] <adj.> U عملی
empirical U عملی
feasible U عملی
pragmatics U عملی
applicative U عملی
applicatory <adj.> U عملی
handy <adj.> U عملی
achievable <adj.> U عملی
practic U عملی
pracitcable U عملی
objectives U عملی
business like U عملی
objective U عملی
ex post U عملی
factually U عملی
factual U عملی
operable U عملی
applied U عملی
operative U عملی
operatives U عملی
down to earth U عملی
de facto U عملی
workable <adj.> U عملی
practicable U عملی
workable U عملی
practical <adj.> U عملی
performable U عملی
down-to-earth U عملی
experimental U عملی
makable <adj.> U عملی
practicality U عملی بودن
logical positivism U منطق عملی
logical positivism U فلسفه عملی
worked U عملی شدن
carry out U عملی کردن
accomplish U عملی کردن
inapplicable U غیر عملی
bring inbeing U عملی کردن
work U عملی شدن
to put in practice U عملی کردن
realpolitik U سیاست عملی
actualize U عملی کردن
defacto recognition U شناسایی عملی
practicalities U عملی بودن
applied research U تحقیقات عملی
viability U امکان عملی
self action U خود عملی
training U آموزش عملی
inapplicability U عملی نبودن
practical joke U شوخی عملی
practical jokes U شوخی عملی
applied research U تحقیق عملی
pragmatism U فلسفه عملی
utilization U استفاده عملی
practicability U عملی بودن
logical empiricism U فلسفه عملی
logical empiricism U منطق عملی
airy-fairy U غیر عملی
activity catharsis U پالایش عملی
feasibilty U عملی بودن
feasibly U بطور عملی
folderol U غیر عملی
applicability U عملی بودن
execute U عملی کردن
operationalism U مکتب عملی
practicalness U عملی بودن
inoperative U غیر عملی
impracticable <adj.> U غیر عملی
inexecutable <adj.> U غیر عملی
unfeasible <adj.> U غیر عملی
operationism U مکتب عملی
to give effect to U عملی کردن
performance test U ازمون عملی
make something happen U عملی کردن
workability U امر عملی
practical unit U واحدهای عملی
practical capacity U گنجایش عملی
practical art U هنر عملی
feasible U امکان عملی
impractical U غیر عملی
usefulness U عملی بودن
usability U عملی بودن
availability U عملی بودن
positive U یقین عملی
application [applicability] U عملی بودن
practicableness U عملی بودن
practicably U بطور عملی
put into effect U عملی کردن
fulfill [American] U عملی کردن
workable competition U رقابت عملی
bring into being U عملی کردن
pratique U تمرین عملی
actualise [British] U عملی کردن
carry ineffect U عملی کردن
implement U عملی کردن
put ineffect U عملی کردن
put in practice U عملی کردن
carry into effect U عملی کردن
put inpractice U عملی کردن
put into practice U عملی کردن
compulsion U وسواس عملی
make a reality U عملی کردن
compulsions U وسواس عملی
escrow U سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
functional residual capacity U فرفیت باقیمانده عملی
top-heavy U افتادنی غیر عملی
practical system U دستگاه یکانهای عملی
effect U عملی کردن معلول
registering U انجام عملی به یک محرک
positivism U فلسفه عملی ومثبت
pragmatist U پیرو فلسفه عملی
top heavy U افتادنی غیر عملی
fall to U به عملی دست زدن
applied economics U علم اقتصاد عملی
on the job U حین کار عملی
It is not possible ( feasible , practicable) . U اینکار عملی نیست
operatively U بطور موثر یا عملی
registers U انجام عملی به یک محرک
impracticable U غیر عملی بیهوده
pragmatism U جنبه عملی قطعیت
effected U عملی کردن معلول
options U عملی که انتخاب میشود
option U عملی که انتخاب میشود
ism U سیستم عملی گرایش
utopian U خیالی و غیر عملی
stop U انجام ندادن عملی
plan implementation U عملی کردن برنامه
stops U انجام ندادن عملی
stopping U انجام ندادن عملی
stopped U انجام ندادن عملی
register U انجام عملی به یک محرک
sensibleness U عملی بودن اگاهی
verbs U دستورالعمل انجام عملی
skill U مهارت عملی داشتن
impracticability U غیر عملی بودن
effecting U عملی کردن معلول
verb U دستورالعمل انجام عملی
Suit the action to the word. U حرفی را فورا" عملی کردن
cyclic U عملی که مرتب تکرار میشود
waste instruction U دستوری که عملی انجام نمیدهد.
businesslike U دارای صورت کار عملی
Recent search history Forum search
1frangible
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2از ظاهر کسی یا چیزی نمیشه به باطنش پی پرد
2actus reus
1دست بردن در چیزی - dast bordan dar chizi
1due amount
1The system has been solved by a coupled Poisson– Neumann algorithm. The resolution method consists of the linearization of the transport equations by the finite difference method. The actual version u
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com